loading...

آئین مستان

متن روضه وفات ام البنین, روضه وفات ام البنین, وفات ام البنین, ام البنین,متن مداحی وفات ام البنین, مداحی وفات ام البنین, مداحی ام البنین, روضه ام البنین

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6710 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3816 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1753 زمان : نظرات (0)

او غرور عرب را دلیل است

این چنین زن که می گویم از او

در عرب، در عجم بی بدیل است

این چنین زن زمینی نباشد

چادرش از پر جبرئیل است

پیش اُم البنین،پیر سالک

مانده در راه و اِبن السبیل است

بسته در زیر چادر حمائل

او که خود یک تنه یک قبیل است

او که چهار آسمان در زمین داشت

نام زیبای اُم البنین داشت

 اُم البنین برا زمانی است که چهارپسر داشت،مگر نه بعداً اصرار داشت،می گفت: دیگر مرا اُم البنین نخوانید

آفریده بهشت برین را

تا که روشن کند سرزمین را

من چه باید بگویم خدایا

شیر زن را زنی این چنین را

اَحسنُ الخالقین هم به مدحش

می نشاند به لب آفرین را

رودهای جهان هم نَبُردند

بی وضو نام اُم البنین را

چهار دفعه چه زیبا نشانده

در رکاب حسینی نگین را

نام اُم البنین شد خلاصه

در شجاعت،صلابت،حماسه

گشته از داغ کوچه فسرده

روضه هایی که اُم البنین شنید از فاطمه ی زهرا، از زینب شنید،از امام حسن شنید، تصور کن این خانم دو زانو مؤدب می نشست،می گفت : حسن جان! روضه ی فاطمه رو بخون. مادر می گفتند به اُم البنین. گفت: مادر جان! یه چیزی بهت بگم تا حالا نگفتم،یه چیزی بهت بگم، هیچ کی ندیده

گشته از داغ کوچه فسرده

بس که او روضه ها را شمرده

یکی یکی روضه هارو براش میخوندن

فاطمه تر از او ما ندیدیم

بارها از غم کوچه مرده

دل به مولا علی داده اما

جان خود را به زهرا سپرده

دست ها را به سینه گرفته

با خودش تا به معراج برده

جانم اُم البنین،آب و نان هم

 قبل فرزند زهرا نخورده

 وقتی می خواست وارد خونه ی امیرالمؤمنین بشه،گفت: همه عقب بایستید،همراهان این عروس عقب ایستادند،خانم اومد جلو در،گفت: بچه های فاطمه رو بگین بیان جلو در، یه عده حرف مفت زنا گفتن:غرور رو ببین، می گه:بچه ها بیان به استقبالم،اما دیدن زینبین اومدن جلو در،تا پای زینب رسید به آستانه ی در،اُم البنین افتاد رو زمین، گفت: زینب جان! من نیومدم برا شما مادری کنم، من مگه میتونم جای خالی مادر، یه لحظه اش رو،پر کنم؟من اومدم کنیز شما بچه ها باشم،کنیزی اومدم منو قبولم می کنید یا نه؟اما همون لحظات اول که دم در ایستاده بود،دیدن حسنین نیومدن،گفت:بچه هام حسن و حسین کجا هستن؟ گفتند: بیمارند،در بستر بیماری هستن،حسن که مریض میشد،حسین هم مریض میشد، حسین که بیمار میشد،حسن هم بیمار میشد، دو تا برادر با هم مریض شدن تو بستر افتادن،اُم البنین اومد شروع کرد دور بستر چرخیدن، حق دارید مریض بشید،مادر ندارید،دیگه یه کنیز اومده دورتون داره می چرخه،نمیذاره شما بیمار بشید

گفت:آری به زینب عزیزم

من در این خانه تنها کنیزم

تو نبودی و یک کربلا درد

 از عطش رنگ آلاله ها زرد

کودکان تشنه بودند اما

آسمان هم به رویش نیاورد

تصور کن دو جا حضرت زینب سلام الله علیها برای اُم البنین روضه خون شد،یکی در بدو ورود اُم البنین شروع کرد روضه ی در و دیوار و کوچه رو برای ام البنین خوندن، یکی هم وقتی از کربلا برگشتن، گفت:اُم البنین بشین من روضه ی حسین رو برات بخونم،گریه کنی،اُم البنین!..

دیدن خیمه ی مشک ها هم

 کودک تشنه را تشنه تر کرد

اُم البنین این بچه ها دامن عربی رو بالا زده بودن،شکم ها رو روی زمین نمناک قرار داده بودن، هی میگفتن:العطش،....

دیدن خیمه ی مشک ها هم

 کودک تشنه را تشنه تر کرد

این طرف یک نفر بود تنها

آن طرف لشکری ناجوانمرد

آه از آن زمانی که دشمن

پیش عباس اَمان نامه آورد

من بمیرم برایت اباالفضل

جان عالم فدایت اباالفضل

رنگ از روی ماهت پریده

مانده با دو دست بریده

تو نبودی به دامان بگیریش

جای تو مادری قد خمیده

درد خیلی کشید است اما

او بیشتر خجالت کشیده

تا کنار برادر ،برادر

خویشتن را به زانو کشیده

او نفس میزد اما نفسهاش

مثل جسمش بریده بریده

تمام غم اباالفضل توی این بیت اومده

دید از روی نیزه غم را لبالب

ریسمان را به دستان زینب

 یه بزرگی این رو میگفت: وقتی قافله به سمت شام حرکت کرد،این زن و بچه ها روی ناقه های عریان،سرها رو بین محمل ها تقسیم کردن،برای اینکه این دل بچه هارو بیشتر بسوزونن،کنار محمل نجمه سر قاسم،کنار محمل رباب....،اما اُم البنین که کربلا نیومده،سر عباس کنار محمل زینب،اُم لیلا که کربلا نیومده،سر علی اکبر هم کنار محمل زینب، سر حسین هم کنار محمل زینب، سر دو تا بچه هاشم کنار محمل زینب، این نازدانه،ده ساله ی حسین،سکینه خانم، کنار بی بی زینب ِ، سئوال کرد:عمه جان!یه سئوالی ازت دارم. چیه عزیز دلم؟ عمه جان چرا هر وقت سر عمومون میاد کنار محمل ما چشماش رو می بنده؟ گفت: عزیز دلم هنوز عموت خجالت زده است،روی نگاه کردن به شما بچه هارو نداره.....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 428 زمان : نظرات (0)

گر غیر آل الله لیلایی نمانده

در عشق جز عباس شیدایی نمانده

در جای‌جای قلب فرزندان زهرا

با بودن فرزند من جایی نمانده

امشب فقط یه نفر میتونه روضۀ عباس بخونه ... اونم مادرش ام البنین ... هر کی اومد امشب هم روضۀ عباس بشنوه . هم روضۀ حسین بشنوه ... امشب فقط یه نفر روضه میخونه ... هیچ صدایی محزون تر از صدای مادرانه نیست ... اگر مادر زبون بگیره زمین و زمان میلرزه ... دل سنگ آب میشه .... اگه مادر زبون بگیر  ... دشمنا با گریۀ ام البنین گریه می کردن ... سنگ دل ترین آدما تو مدینه وقتی رد می شدن میدیدن دار به سینه ش میزنه هی می گه بنی .... امشب تو هم ناله داری بزن .... فاطمیه دار تموم میشه ها .....

ام بنینم من نه، امّ بی‌بنینم

یعنی برایم دیگر ابنائی نمانده

دور و برم پر بود از اولاد حیدر

یه روز خونم شلوغ بود ... حسین بود حسن بود عباس بود الان دم آخری هیشکی نیست این لحظه های آخر سرم به دامن بگیر ... آخ بمیرم برات ....

دور و برم پر بود از اولاد حیدر

این آخر عمری منم ... مایی نمانده ...

بر چهارقبر خالی از بس ریختم اشک

از من به غیر از گریه سیمایی نمانده

شد گونه هایم چون کویر از آفتاب

آخه میگن زیر آفتاب مینشست برا حسین گریه می کرد ... چرا زیر آفتاب؟؟؟ شنیدم بدن حسین زیر آفتاب گرم کربلا ....

شد گونه هایم چون کویر از آفتاب

جز خون دل در چشم دریایی نمانده

آن قدر خواندم واحسینا واحسینا

در زخم های حنجرم نایی نمانده

عباس،نای پای راه باورم بود ...

رفته عصای پیری ام،پایی نمانده

رفته عصای پیری ام،وامصیبت ...

آمد شب دلگیری من،وامصیبت ...

رفته عصای پیری من ، وامصیبت ...

بعد از رباب و قصۀ اصغر برایم

غمگین تر از لالای نجوایی نمانده

بر آب غیر از شرم غیر از شرم بر آب

بر مشک غیر از اشک سودایی نمانده

سقا بدون مشک یعنی جسم بی روح

مشکی اگر شد پاره سقایی نمانده

گفتند جسمش آب رفت از شرم شمشیر

زان سرو رعنا قد و بالایی نمانده ....

ای وای ... هرکی هرچی میرسید برا ام البنین تعریف می کرد،شاید ضربات شمشیر ... شاید تیر تو چشم زدن ... شاید دست بریده ... انقد ام البنین رو اذیت نمی کرد که میگفتن به بچه ها قول داد آب بیاره ... همچین که میشنید عباس نتونست آب برسونه ..... (الهی برا خجالتت بمیرم ..) شنیدم آب شدی کنار علقمه ... شنیدم یه نگا کردی به حسین گفتی آقا خجالت زدۀ خودت بچه هاتم .... با الله ... عباس من عوض  تو مادر ... رفتم از همۀ بچه ها حلالیت گرفتم .... هر وقت نگاش به سکینه می افتاد ... نگاش به رباب می افتاد ... حسین ......

مشک علم یک طرف ....

دست قلم یک طرف ...

العطش کودکان

بین حرم  یک طرف ...

نالۀ ادرک اخا ... میرسد از علقمه

زادۀ ام البنین شد پسر فاطمه

امید خیمه شد نا امید

جیب الماء للاسکین ...

بعد تو دیگر خسین،بی کس تنها شده

پای حرامی ببین به خیمه ها وا شده

کرببلا والسلام  ... کارحسین شد تمام

میرود امشب اسیر زینب او ......

 حسین....


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 345 زمان : نظرات (0)

چهار تا پسرم جلوه های من هستند

چهار ام بنین در چهار تن هستند

علی اگر چه مرا مادر پسرها خواند

ولی همه پسران ابوالحسن هستند

سپرده ام به حسن جنگ یادشان بدهد

ز کودکی همه پرورده ی حسن هستند

قرار نیست که صحبت کنند پیش حسین

وگرنه که همه استاد در سخن هستند

بشیر گفت : حسینم کفن نداشته است

عجیب نیست پسرهام بی کفن هستند

شنیده ام که بشیر از همه خبر داری

بگو که از پسر فاطمه خبر داری؟!

حالا آروم آروم داره خبرا رو میده

قرار شد نگذارند ساده جان بدهد ...

قرار شد نگذارند سر تکان بدهد

قرار شد که تنش روی خاک ها باشد

و نیزه دار ، سرش را به آسمان بدهد

قرار شد که سرش را سریع تر ببرد

به مردم همه ی شهرها نشان بدهد

سنان چقدر پریشان رسید در گودال

مباد تا که به دستش کسی سنان بدهد

ام البنین

چه حرف های نگفته که در دهن دارد

اگر که چکمه ی سربازها امان بدهد

به این بریدن انگشت هم نیاز نبود

قرار بود عقیقی به ساربان بدهد

شروع کرد بشیر برا ام البنین روضه خواندن . ام البنین گریه کرد ... خاک به سر می ریخت  الله اکبر ... گفتم و رفتم ....  گفت : روضه ی حسینم رو خوندی .... گفتی بچه هامو کشتن ...اما بشیر ازت یه سوال دارم : عباسم بالاخره تونست آب ببره؟! ...گفتن ام البنین نتونست آب ببره ....یه وقت دیدن ام البنین اومد جلو محمل رباب ... یه نگاه کرد ...گفت : رباب  عباسم رو حلال کن ... نتونست برای علی اصغر آب بیاره .....‌حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 654 زمان : نظرات (0)

ازخون جوانان حرم لاله

خدا لاله  دمیده

بابا به حرم آمده با ناله

خدا ناله ولی قد خمیده

گوید یارم نیامد

کس کارم نیامد

علمدارم نیامد

خدایا چه کنم،حالا،که من گرفتارم نیامد

بایدم اینطوری شروع بشه روضۀ ام البنینامشب، شب یه خانمی که از بچگی هر وقت روضه شنیدیم اسم تو رم شنیدم  الله اکبر  چند تا روضه هست از بچگی تو ذهن ما مونده  یادتونه میومدن در خونه میگفتن به مادرت بگو روضۀموسی ابن جعفر ع داریم  به مادرت بگو سفرۀ امام حسن ع داریم  اما دست از پا نمیشناخت وقتی یکی میگفت روضۀ ام البنین داریم   مادرمون بعد روضه بر میگشت ، یه کیسۀ کوچیکی همراش بود یه سیبی  نون و پنیری  سبزیی توش بودسفرۀ امام حسن که همش سبز بود  اما صدا میکرد بیرون نرو  هرکدومتون یه لقمه بخورید " چیه مادر؟  برا سفرۀ ام البنین

من با لقمۀ نون تو بزرگ شدم ام البنین

من ریزه خوار سفرۀ آقازادتم ام البنین

من پیرو گریه های توام ام البنین

یه جوری گریه می کرد ، مروان قسی القلب وایمیستاد انقد زار میزد به گریه ش  نمی دونم چطور گریه می کرد  هی زیر لب میگفت آخ حسین برات بمیرم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 546 زمان : نظرات (0)

دگر این کاروان یاسی ندارد
کاروان داره میاد سمت مدینه،ام البنین منتظره
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
بیا استقبال زینبت، بیا دختر امیرالمومنین رو به آغوش بگیر
مادر،برگشته از رسالت انجام دادم ....
آنقدر به ما سنگ زدن ، بی بی .... بی بی ......
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد....
چی صدا زد بی بی ام البنین؟
مخوان از ماه مقطوع الیدینم
مزن آتش به جان ای نور عینم
مخوان از ماه مقطوع الیدینم
زینب من یه سوال دیگه دارم
چه شد در کربلا هستی زهرا
حسینم وا حسینم وا حسینم ....
یه جواب داده خانم زینب ، مادر ، ام البنین ...
دلم را تا ابد در خون کشیدن
حسینم را به مقتل سر بریدن


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1150 زمان : نظرات (0)

آنكس كه زهرا عشق را كرده نثارش

و آن مادری كه عشق گردیده دچارش

آنكس كه بیت خالی از زهرای ِ مولا

رونق گرفت از مهر و لبخند ِ بهارش

آنكس كه زینب یافت بعد از مادر ِ خود

در گرمی ِ آغوش و دستانش قرارش

آنكس كه مادر شد حسین و مجتبی را

با چادر ِ خاكستری و وصله دارش

عاشق نه تنها بلکه خود عشق آفرین است

یعنی عزیز فاطمه، اُم البنین است

عالم به خاک افتاده ی اُم البنین است

مهر و وفا سجاده ی اُم البنین است

راه رسیدن بر مقامات و کرامات

راه ادب از جاده ی اُم البنین است

هر کس که مست کربلا شد، شک ندارم

با معرفت از باده ی اُم البنین است

آنقدر که روز قیامت روز روز  ِ

زهرا و دست زاده ی اُم البنین است

روز جزا چشمم به احسان ابالفضل

گویم که یا زهرا تو را جان  ابالفضل

لیلی ِ دل ِ ما قمر بنی هاشم ِ... طرف چند شب مدینه بود،سر قبر اُم البنین نرفت،گفتن:چرا نمیری؟ فقط ائمه ی بقیع؟ می گفت:اونها امامند این خانم مأموم. روز آخر كه می خواستن محرم بشن دیدن سراسیمه با گریه،حال خراب داره از بقیع میآد.كجایی نیستی همه منتظرن؟سر قبر اُم البنین بودم. چی شد می گفتی مأموم ِ كه؟ گفت:دیشب قمر بنی هاشم علیه اسلام رو خواب دیدم، با من خیلی سرد برخورد كرد،روشون رو اون ور كردن،گفتم:آقا من چكار كردم؟ فرمود:مدینه میآی،سر قبر مادرمن نمیآی.

دامان پاکش ماه و اختر پروریده

عباس و عثمان،اون و جعفر پروریده

جاه و جلالش بین که از شاه ولایت

بر خلق عالم چهار سرور پروریده

از شیر حق آورده بچه شیر اما

با شیر خود شیر دلاور پروریده

هر چند آورده به دنیا چار آقا

اما خودش گوید که نوکر پروریده

بعد از فراق و داغ زهرای شهیده

اولاد زهرا مثل او مادر ندیده

هر چند چندین سال از عاشورا گذشته

طی شد پس از آن عمر بانو با گذشته

بالین شام احتزارش خیس از اشک

سیر مصیبت می نماید تا گذشته

یادش که می آید کنار آب و بی آب

با مشک آب، آب از سر دریا گذشته

آنقدر غرق روضه ی گودال و خیمه است

زود از کنار روضه ی سقا گذشته

گوید به زیر لب نه تنها جان سقا

عالم فدای موی فرزندان زهرا

جاریست اشک از لابه لای پلک هایش

این لحظه ها از جوهر افتاده صدایش

بانو سکینه در کنار مادر خویش

دارد تلاوت می کند یاسین برایش

سمت در حجر است چشمان سفیدش

بر سینه مانده دستهای بی عصایش

خیلی تقلا می کند برخیزد از جا

در پیش زهرا و علی و بچه هایش

در اوج گریه گفت با لبخند شادی

بانو قدم بر روی چشم من نهادی

خوش اومدی خانوم،خوش اومدی حسین،خوش اومدی آقا جان...

شکر خدا جان دادن من این چنین بود

حسن ختام ِ مادر ِعباس این بود

خانوم

اسباب زحمت شد عیادت کردن از من

عذر زحمات،بالا سر بچه ام هم رفتی،با این حال ِ خرابتون

اسباب زحمت شد عیادت کردن از من

پس لایق لطف شما اُم البنین بود

من قدرت برخواستن از جا را ندارم

مثل كی شدم؟

چون من تن عباس هم روی زمین بود

بچه ام هم نتونست جلوی پات بلند بشه خانوم،البته اون دست نداشت،اولاً شما رو ندید خانوم،اما اینقده میدونم بچه ام خوشحال شده

من قدرت برخواستن از جا را ندارم

چون من تن عباس هم روی زمین بود

دار و ندارم چهار فرزندم فدا شد

شرمنده که دار و ندار من همین بود

عمری به عباس جوانم غبطه خوردم

ای کاش در کرب و بلا جان می سپردم

در طول عمر، هر كسی رو از بازماندگان كربلا می دید،هی می گفت:جان ِ فاطمه عباسم رو حلال كنید،بچه ام تلاش خودش رو كرد،عباس كم نذاشت،دیگه نشد،مادرش بمیره، از شما خجالت كشید،خوب شد خیمه نیاوردنش،ای وای بچه ام اباالفضل... خانم من شرمنده ام بچه ام نتونست به خیمه برسه

در علقمه افتاد مشک پاره پاره

من اینطوری شنیدم،اولم باورم نشد

در علقمه افتاد مشک پاره پاره

نتیجه

دل کند در خیمه رباب از شیر خواره

شما امشب فریاد بزنید، گریه كنید،اُم البنین یه جوری ناله میزد،مروان به حالش گریه می كرد،اون جوری گریه كنید

در علقمه افتاد مشک پاره پاره

دل کند در خیمه رباب از شیر خواره

شش ماه با فریاد هل من ناصر آنگاه

افتاد بر روی زمین از گاهواره

شرمنده بی عباس، تنها شد حسینت

آتش کشید از خیمه ی زینب شراره

معجر به غارت رفت دور از چشم عباس

خون می چکید از چشم و جای گوشواره

اُم البنین صد بار از شرمندگی مُرد

چرا؟

ای کاش عباسم به خیمه آب می برد

اُم البنین فقط و فقط،فكر آب رسوندن به خیمه بود،اما تو خیمه چه خبر؟ هم می گفتند: بابا...

گر نشد آب میسر گردد

گو عمو خود به حرم برگردد

اصلاً ما تشنه نیستیم،برو بیارش،اصلاً ما آب نمی خواهیم،كی تشنه است؟ما آب نمی خواهیم،برو بیارش.

بیا برگرد خیمه ای کس و کارم

من و تنها نگذار ای علمدارم

آب به خیمه نرسید فدای سرت

حسین قامتش خمید فدای سرت

نمیدونم اُم البنین بهت گفتن یا نه؟این روضه هارو بشیر برات گفته....خانم جان! اُم البنین روضه های عباست برای تو افتخارت پیش فاطمه است،كه وقتی می بینه با عباسش چه كردن جلو فاطمه رو سفیدتر میشه،هر چند اُم البنین از ستاره های عالم درخشان تر ِ نزد خدا،اینقدر این خانم آبرو داره. اما بی بی جان من می خوام یه روضه بخونم،شما برای فاطمه روضه بخون،بی بی روضه ی شما رو گوش كنه،اینها هم روضه گوش كنند. میگه:دیدم مردم همه یه جا جمع شدن،یه عده دارن صوت و كف می زنند،جلو رفت دید همه دارن از هم سئوال می كنند،دیدم یه كسی سوار بر مركب،موی اسبش رو به زلف یه سر بریده گره زده، هر چی سر مركب پایین میاد،صورت روی زمین میخوره،همه جای ِ این صورت زخم ِ،اما معلوم ِصاحب ِ این سر، جوان ِ،رشید ِ،سوار سر رو بالا گرفته،یه نفر گفت:این سر ِ كیه؟ با افتخار گفت:عباس ِ...ای حسین.....

دیگر مرا ام البنین نخوانید

زیرا که من دیگر پسر ندارم

خانوم جان اگه بچه ام توی علقه موند، خودش هم خیلی ناراحت شد

افتادم رو زمین خیلی بد شد

به من امید بسته بودن فكر می كردن من به خیمه میرسم

روی خاکا همین خیلی بد شد

جلو زهرا..

برا اُم البنین خیلی بد شد

حیف شد به خیمه نرسیدم

حیف شد رقیه رو ندیدم

 

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 106
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 315
  • آی پی دیروز : 484
  • بازدید امروز : 788
  • باردید دیروز : 5,239
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 21,201
  • بازدید ماه : 101,821
  • بازدید سال : 1,311,745
  • بازدید کلی : 19,817,573